دل نوشته

ساخت وبلاگ
ساعت چهار بود ..... هنوز نخوابیده بودم ،یعنی خوابم نبرده بود ... چجوری خوابم میبرد .. از درد دست شکسته دستم یا از سوزش زخم روی چشمانم .... که از دید روشنایی امید به زندگی ذوب میشد ...و میسوخت و از گری دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 49 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 22:53

رضا اومد .... مادرم پرسید : ترنج چی ؟ ...... بگو چی شده!جون به لبم کردی.... نمیخوای بگی!؟ -ترنج خونریزی شدیدی داشته ...باید دنبال فردی باشیم که گروه خونیش با اون یکی باشه ..... دارن ازش آزمایش میگیرن دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 48 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 22:53

اون خانم چادر سياه مادر من نبود، مادر ترنج بود که انقدر ناله و فرياد ميکرد.هي تکرار ميکرد و ميگفت: وايي!!! هنوز با لباس سفيد از خونه مون نرفتي بيام با کفن سفيد تحويلت بگيرم و بيارم خونه پدر خدابيامرزت دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 40 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 22:53

رضا گفت :قربونت برم که اینقدر نگرانی...این قدر نگران نباش دیگه...و با نگاهش به من ادامه حرفاشو زد:ببین،جلوی ارشا خوب نیست اینقدر گریه میکنی.باید قوی باشی، چون که ارشا فقط با نگاه های تو زنده است و امی دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 43 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 22:53

امشب 3 آبان ساعت 7:38 دقیقه شبه که دارم مینویسم...یادش بخیر که همین موقع سه ماه قبل داشتم خودم رو برای کنکور 99 آماده میکردم ... به چند تا چیز رسیدم.... میگفتن کنکور هیچ چیرو مشخص نمیکنه.... نگم شانسم دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 37 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 22:53

عجب روزي بود...درست روزي ک همه سال جديد رو جشن ميگيرندرست وقتي که همه دعاي تحويل سال رو ميخونن و رهسپار سال بعد براي گذر زمان بيشتري هستن درست دم عيد.....عکسش اتفاق بيوفته... هعي ....نميدونم چي بايد ب دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 58 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 1:08

نگراان نباشید ...همه ما رفتنی هستیم ....چه بدترین و چه خوبترین آدم منظورم آخرین مسافر خانوادگیست خب ....طبیعیه که من یازدهمم و دیگه تا دوسال دیگه ،خبری از مسافرت نیست ،مسافرت هست،تفریح هست،برنامه تلوی دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 55 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 1:08

شروع برای یه تغییر (اوضاع را تغییر خواهم داد)بله امروز یه روز خیلی عالیه ... باید به قولم عمل کنم ... وگرنه بازم با قول هایی که قبلا داده بودم خیلی فرق نمیکنه ......  باید امسال بترکونم ....

خدایا حرفهایی که دیشب باهات زدم از روی سر خوشیم نبود ... میخوام واقعا ..نه الکی.... تغییر اساسی کنم .

امیدوارم لااقل تو هم سهمی از موفقیتام باشی ..... امیدوارم سال بعد با یه تغییر جدی همراه باشم 

امین

پ.ن:امروز خیلی پستم کوتاه بود ....... چون نباید خودم رو فدای اینترنت کنمممم! نه!؟

دل نوشته...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 58 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 1:08

زود گذشت.....یه روزی رفتم سر آلبوم عکس ... عکسهایی که من توش بودم و با گذر از هر عکس چه حسرتهایی میخوردم....که ای کاش بازهم درآن موقع میماندم..نه تا ابد ....لااقل تا یه هفته....والبته نه در خاطرات تلخ ...بلکه در آ دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 61 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 1:08

زندگی هر کی با کس دیگه ای فرق میکنه  میتونه سخت یا آسون ..... با بلا و مصیبت ،یا با خیال تخت و راحت ،زندگی کنه و همینطور به زندگیش خاتمه بده ..... مال من از اون دسته سخت هاست ،که اگه توش باشی با دست و دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : angizehdarzendegi بازدید : 58 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 1:08